هیات دایر حزب پاسخ میدهد
یک دنیای بهتر: مردم سنندج مراسم سخنرانی شاهرودی را به صحنه اعتراض علیه رژیم اسلامی تبدیل کردند. در این شرایط اتحادیه کارگران آزاد در طی اقدامی از پیش کوشیدند تا با شاهرودی ملاقات کنند و خواست آزادی شیث امانی و لغو احکام شلاق و زندان کارگران توسط نماینده خود را از شاهرودی طلب کنند. در پس این ملاقات اعلام شد که احکام زندان و شلاق کارگران سازمانده مراسم اول ماه مه لغو خواهد شد. این اقدام اتحادیه موجب ارزیابی های متفاوتی در سطح جنبش کارگری – کمونیستی شده است. آیا ما با یک سیاست راست و سازشکارانه توسط این تشکل مواجه ایم؟ آیا اين از جمله اقدامی اصولی برای تثبیت اتحادیه بمثابه یک تشکل قانونی است که به سراغ مسئولین و سران کشوری میرود؟ این اقدام چه تشابهی با سیاستهای راست و سازشکارانه در جنبش کارگری و سیاست توده ایستی دارد؟ کلا راست روی ها در چهارچوب تلاش برای کار علنی – قانونی کدام است؟ در همین رابطه اقداماتی مبنی بر همکاری با "خانه کارگریها" در برخی شهرها صورت گرفته است. چه ارزیابی ای از این سیاست دارید؟
سیاوش دانشور: اقدام مردم سنندج عالى و هوشيارانه بود. اين موضوع ربط مستقيمى به بحث ملاقات با شاهرودى دارد. مردم سنندج در مقابل سفر شاهرودى کارهاى متفاوتى ميتوانستند بکنند. اما تصميم گرفتند که جلسه شاهرودى را به صحنه اعتراض عليه رژيم اسلامى تبديل کنند. بارها سخنرانى او قطع شد. خانواده برخى از زندانيان سياسى عکسهاى فرزندانشان را دستشان گرفته بودند و اعتراض ميکردند. اين جلسه به اقرار روزنامه هاى حکومت متشنج و اعتراضى بود و عملا نيمه تمام ماند. پيام اينکار مردم سنندج اينبود که جمهورى اسلامى را نميخواهيم و مخالف سياستها و سرانش هستيم. امرى که هزاران بار با حرف و عمل شان نشان داده اند. اينجا ما با مطالبه در متن اعتراض مواجه هستيم. اين تفاوت دارد با سياست توکل به نهادها و مقامات حکومتى بدون اعتراضى در پشتوانه آن و به نمايندگى از آن. اين دو سياست و دو سنت اعتراضى است که هر کدام مشخصه گرايشات اجتماعى معينى هستند.
يک سياست اصولى کارگرى چه ميبايد ميبود و دوستان اتحاديه آزاد کارگران چه ايرادى به کارشان وارد است؟ اگر کارگران جمع ميشدند و يا همراه با مردم معترض از آزادى رفقاى زندانيشان حرف ميزدند و خواهان لغو احکام شنيع شلاق ميشدند٬ و نماينده اى از اين کارگران براى طرح خواستهاى کارگران با شاهرودى حرف ميزد٬ هيچ ايرادى نه تنها به اينکار نبود بلکه يک تلاش مشروع و طبيعى کارگران براى رفع اتهام نهادهاى دولتى از روى سرشان بود. اين نکته و فرض بديهى را بايد بدوا تصريح کرد که تمام کسانى که در فضاى علنى فعاليت ميکنند٬ سر و کارشان با نهادها و ارگانهاى دولتى ميافتد. هر روز کارگران در مقابل ادارات دولتى٬ مجلس٬ اداره کار٬ فرماندارى و استاندارى و زندان جمع ميشوند و خواستى را از نهاد مربوطه ميخواهند. مثلا ميخواهند حقوق شان پرداخت شود٬ همکارشان آزاد شود٬ بالا کشيدن بيمه و درمانشان پيگيرى شود٬ در فلان حکم تجديد نظر شود٬ و غيره. بحث برسر مذاکره با يک مقام دولتى و يا نفس مراجعه به يک نهاد دولتى نيست٬ بحث برسر شيوه اعتراض و فعاليت کارگران مبارز و راديکال در چهاچوب هاى علنى-"قانونى" و تفاوت آن با سنت و سياست گرايش راست در جنبش کارگرى است.
اتحاديه آزاد کارگران اما براى خواست مشروعشان و لغو اين احکام شنيع هيچ اعتراضى در اينروزهاى معين سازمان ندادند. حتى در متن اعتراض مردم عليه شاهرودى براى اينکار تلاش نکردند. بلکه قبلتر از طريق نهادهاى ديگرى رسما دنبال گرفتن ملاقات با شاهرودى بودند. وارد چهارچوبى شدند که وقتى شاهرودى حکم آزادى صديق کريمى و شيث امانى و لغو احکام بيدادگاهشان را امضا کرد٬ از تلاش "ستودنى اتحاديه" براى گرفتن ملاقات با شاهرودى با افتخار حرف زدند! برخى ديگر مانند خانه کارگريها و دسترنج از "عفو و بخشش" کارگران حرف زدند. اين سياست چند فرض پذيرفته شده آگاهانه٬ و درجاهائى خودبخودى پذيرفته شده٬ درخود دارد که تداوم آن به نفع پيشروى کارگران و هر تشکل مستقل کارگرى نيست؛
اول٬ تنها کسى که پذيرفته است کارگران "جرمى" مرتکب شدند ميتواند از "عفو و بخشودگى" صحبت کند. اين يک موضع سياسى راست است. تمام کشمکش برسر اول مه در کردستان و ايران اينست که اول مه اجازه نميخواهد٬ حق مسلم کارگران است که روزشان را جشن بگيرند٬ بايد از اول مه رفع ممنوعيت شود و سياست جمهورى اسلامى مبنى بر جنائى کردن اول مه را کارگران قبول ندارند. اين بطور خلاصه داستان اول مه در تمام اين سالها و کشمکشهاى بعدى آنست. اگر شما قبول کنيد و اعلام کنيد که "عفو و بخشوده" شديد٬ تلويحا "ارتکاب جرم" را پذيرفتيد و سياست بالائى ها را تائيد ميکنيد. پاسخ هر کارگر مبارزى به اين سياستها و احکام شلاق اينست که کارگران جرمى مرتکب نشدند تا حالا بخشوده شوند! قاضى و دادستان و وکيل مدافع و زندانبان و شکنجه گر يکى است. خودش وحشيانه به صف کارگران يورش برده٬ خودش دستگير و زندانى کرده٬ خودش حکم شلاق و جريمه صادر و بخشا اجرا کرده٬ و خودش هم "عفو ملوکانه" ميکند٬ و لابد ما بايد اين را بپذيريم! کارگران کمونيست و مبارز اين را نميپذيرند.
دوم٬ سياستى که متکى به اعتراض کارگر نباشد و پشتش را به قدرت و اعتراض کارگر در مذاکره نداده باشد٬ ادبياتش هم بلافاصله عوض ميشود. در جائى که دو خرداديها شاهرودى را "آقاى شاهرودى" خطاب ميکنند٬ اتحاديه بارها در اطلاعيه هايش از "آيت الله شاهرودى" و "جناب آيت الله شاهرودى" نام ميبرد! سوال من اينست که به روش جنبش ملى اسلامى و مانور در ميان جناحها و آيت الله هاى "دگر انديش" و "طرفدار زن" و سنت توده ايستى نامه نوشتن براى خامنه اى و "رهبر معظم انقلاب" چه ايرادى داريد؟ اينها اما چپ و راست زدنهاى معمول نيست٬ اگر اينبود قابل ديدن و فهم بود و بحث عجيبى را هم لازم نداشت. نکته اينست که اين سياست اين ادبيات را نيز با خود مى آورد.
سوم٬ سياست رجوع به سران دولتى و نهادهايش اگر منسجم باشد بناچار خط ايجاد و رسميت تشکل توسط يکى از جناحهاى رژيم اسلامى را دنبال خواهد کرد. اين خط توهمى قديمى در طيف راست جنبش کارگرى است که عملا يا ميدان را براى خانه کارگر و شوراهاى اسلامى خالى ميکنند و يا همراه با آنها فعاليت موسمى دارند. وقتى تقاضاى ملاقات با شاهرودى را با تقاضا از محجوب براى راه دادن در جلسه کنار هم ميگذاريد٬ و يا در همین رابطه اقداماتی مبنی بر همکاری با "خانه کارگریها" که در برخی شهرها صورت گرفته است را کنار هم قرار ميدهيد٬ کمابيش اجزاى يک سياست قديمى و راست و آشنا را ميبينيد که با سنت راديکال کارگرى و مبارزه مستقل کارگران تفاوت ماهوى دارد.
چهارم٬ اين توهم بنظر ميرسد وجود داشته باشد که با اين اقدامات ميتوان مجوز رسميت اتحاديه را گرفت. کارگران تشکل شان را خودشان ايجاد ميکنند و نياز به هيچ مجوزى ندارند. همانطور که فعاليت هر تشکل کارگرى در گرو رسميت داشتن يا نداشتن آن از طرف قانون و دولت نيست. عرض حال و روشهاى مختلف تاکنون کم نداشتيم و البته هيچکدام به هيچ جائى نرسيدند. تکرار اين سياستها در هر شکل آن تنها درجا زدن است. کارگران تنها زمانى ميتوانند تشکل شان را به دولت تحميل کنند و دولت ناچار از پذيرش دوفاکتو و يا رسمى آن باشد٬ که نيروى اجتماعى و قدرت پشت تشکل کارگرى است و غير قابل نديدن است. روشن است کارگران خواهان اين هستند که دولت تشکل مستقل شان را بعنوان تشکل کارگران برسميت بشناسد اما هر راهى به اين برسميت شناسى منجر نميشود. توهم را جاى واقعيت اجتماعى نميتوان گذاشت.
ما ضمن ابراز خوشحالى از لغو احکام ضد کارگرى شلاق و آزادى شيث امانى٬ اين روشهاى دوستان اتحاديه آزاد کارگران را غير اصولى و سياستى راست روانه در قالب کار علنى ميدانيم. سياستى که سنتا جريانات فعال در شوراهاى اسلامى کار و توده ايها پيش برده اند. تداوم اين سياستها همين تعداد کارگران دور اتحاديه را پراکنده ميکند. نفعى به حال تشکل و آگاهى کارگر ندارد. اتحاديه را تقويت و تثبيت نميکند بلکه آن را به عقب ميبرد. اتحاديه را به ابزارى تبديل ميکند که مرتب در دالانهاى خانه کارگر و ادارات با روشهاى رايج سنتى پرسه ميزند و دل به وعده اين و آن خوش ميکند. عملا رابطه اش با کارگران حاشيه اى ميشود و مناسبات درونى اتحاديه رنگ همين سياست را خواهد گرفت. رفع نقاط ضعف اتحاديه را دراين مسير کنونى جستجو کردن٬ به نظر من تغيير صورت مسئله خود اتحاديه است. کسى از اتحاديه نخواسته و اين انتظار بيجا را ندارد که يک تشکل علنى در مقابل شاهرودى شعار مرگ بر جمهورى اسلامى دهد و يا سياستهائى را در دستور بگذارد که با فلسفه وجودى تشکلى که در چهارچوب علنى فعاليت ميکند مغاير باشد. ما همواره در مورد اشکال و هر نوع سياست آوانتوريستى و غير مسئولانه هشدار داديم. در عين حال در مورد راست روى تحت عنوان "مرزبندى با سياستهاى آوانتوريستى" و يا مجيز گوئى رژيم و مقامات آن حرف زديم.
اساس مسئله اينست که تشکلهاى متفاوتى با اهداف و گرايشات سياسى متفاوتى کار علنى ميکنند و يا برداشت مشخصى از کار علنى دارند. طيف راست عموما قانونگرا٬ امکانگرا٬ و چشم به بالا دارد و نقطه اتکا و تضمين تداوم حرکتش را در حمايت و تائيد بالائى ها ميبيند. مرز معينى با نهادهاى دولتى و غير کارگرى در ميان کارگران ندارد و چه بسا با آنها همکارى ميکند. براى خامنه اى و سران رژيم نامه فدايت شوم مينويسد و حقوق و اعتراض کارگر و اصلا موجوديتش را به الطاف و اشاره امثال او وصل ميکند. خودش يک پا مخالف راديکالها٬ سوسياليستها٬ و سنت عمل مستقيم کارگرى است. حتى وقتى پيام حمايت از کارگران اعتصابى ميدهد٬ خدا و وطن و کارگر را کنار هم ميگذارد و از کارگر معجونى هويتى از "خانواده شهيد" و "جبهه رفته" و "طرفدار نظام و کشور" و غيره در مياورد! کارگر را بعنوان يک موجوديت اجتماعى و طبقاتى متمايز با طبقات دارا و اهداف سياسى شان نميشناسد و در بهترين حالت جزو "امت" مسلمان يا "ملت غيور" ايران ميداند. کارگر را فدائى سرمايه در مقابل منفعت مستقل کارگرى ميکند. از سياستهاى پروتکشنيستى و "دفاع از توليدات داخلى" و حمايت از بخشى از سرمايه ها حرف ميزند. همان بخشى از سرمايه که قرار است به لطف آنها "چراغ تشکل کارگرى روشن شود"! اين خط سياستها و روشهايش در کار علنى هم تقليل گرايانه٬ مماشات گر٬ بى ربط به توده کارگران معترض٬ با ادبياتى اسلامى - ناسيوناليستى و غير کارگرى است.
گرايش راديکال هم در مبارزه علنى برسر تشکل و خواستهاى کارگرى و مبارزات جارى حضور دارد. نقطه عزيمت اين گرايش منافع مستقل و متمايز کارگران در مقابل سرمايه و دولتش است. تامين استقلال طبقاتى کارگر٬ تشکل مستقل کارگرى٬ سياستهاى مستقل کارگرى٬ و منافع عمومى طبقه راهنماى کارش است. راديکالها و سوسياليستها هر روزه براى متشکل کردن و متشکل نگاه داشتن کارگران تلاش ميکنند. در مبارزات جارى کارگران و سازماندهى آن دخيل اند. بعنوان نماينده کارگران اعتصابى هم با مقامات دولتى مذاکره ميکنند. اما پشت شان به يک قدرت و يک اجتماع و يک اعتصاب و يک حرکت مادى فى الحال در جريان است. جائى که لازم و مناسب تشخيص دهند هم عقب مينشينند و مشروعيت تصميم و هر سياست شان را از کارگران ميگيرند. کارگر راديکال نه شعارى و صورى و غير زمينى کار ميکنند و نه مجيز سرمايه و نمايندگان دولت اسلامى اش را ميگويد. از حق مشروع کارگران دفاع ميکنند و در هر شرايطى ميتوانند از کارشان دفاع کنند. مضمون فعاليت يک کارگر سوسياليست ضد سرمايه و در جهت تامين منافع کارگران است. فعاليتى است که کارگر قدرت و حقانيت مبارزه اش و لاجرم ارزش تشکل اش را بيشتر ميبيند و به آن اتکا ميکند. گرايش راديکال تناسب قوا و مقدورات را ميبيند٬ روى توان و ظرفيت واقعى کارگران دقيق ميشود و سياستش را پيش ميبرد. نه به راديکاليسم صورى و تلاش فرقه اى و آوانتوريستى رو مياورد و نه با رو آورى به دولت و نهادها و مقامات دولتى بعنوان "روش مبارزه" منافع متمايز کارگران و سرمايه داران را مخدوش ميکند. بينش٬ سبک کار٬ نگرش به امر سازماندهى٬ فعاليت در چهارچوب علنى و قابل دفاع و موارد ظريف و حساس زيادى بر کار فعالين علنى تاثير ميگذارد و حتى در موارد زيادى دامنه عمل فعال علنى را محدود و مشروط ميکند. کارگر راديکال و سوسياليست و کمونيست از اوضاع واقعى انتزاع نميکند و در عين حال تسليم چهارچوبهاى اسارتبار قانونى و دولتى نميشود.
سياست هاى اخير دوستان اتحاديه آزاد کارگران در مواردى تمايزى با سنتهاى قديمى راست و توده ايستى ندارد. يک بخش اين راست رويها از موقعيت عينى و توان واقعى اتحاديه ناشى ميشود. معضل امروز اتحاديه اينست که تشکل مستقيم کارگر در مرکز کار نيست و قدرتش را از اجتماع طبيعى کارگران و اراده واحدشان نميگيرد. بلکه کماکان تشکل فعالين کارگرى مبارز و تعدادى کارگر منفرد شاغل است که هر کدام در گوشه اى کار ميکنند. اتحاديه امروز نه اهرم اقتصادى دارد که اساس قدرت کارگر است و نه تشکلى در يک مرکز صنعتى است که قدرتش را از کارگران بگيرد. اتحاديه امروز يکى از جمعهاى کارگرى و بويژه فعالين است که شرافتمندانه تلاش ميکنند که کارگران را متشکل کنند. نيروئى که منابع قدرت و اهرمهاى قدرت ندارد٬ عليرغم هر نيت خير و تلاش فداکارانه اش٬ ناچار است براى پيشروى و ادامه کارى به جاى ديگر اتکا کند. اين نقطه اتکا و منبع قدرت اگر قدرت کارگران و اعتراض متحدشان نباشد٬ تنها ميتواند تائيد و تضمين نهادهاى دولتى باشد. لذا اتحاديه براى برون رفت از موقعيت امروز٬ که ما صميمانه ميخواهيم و به سهم خود تلاش ميکنيم که به يکى از تشکلهاى ارزشمند طبقه کارگر تبديل شود٬ بايد پايگاه و سلول واحدش را تشکلهاى محيط کار و محل زندگى کارگران تشکيل دهد که مجموعه آنها به اتحاديه هويتى اجتماعى و واقعى ميدهد. مثلا کارگران نيشکر هفت تپه نميتوانند به ايجاد تشکل در محل کارشان بعنوان تنها سلاح واقعى شان بيتوجه باشند و دسته جمعى به اتحاديه آزاد کارگران بپيوندند! يا کارگران هر مرکز ديگر نميتوانند چنين اقدامى را صورت دهند. اين نوع تصورات بغايت کودکانه است. کارگر بايد بدوا در محيط طبيعى اش متشکل باشد. اينکه تشکل يا سازمانهاى منطقه اى و سراسرى کارگرى چه اشکالى بخود ميگيرد٬ موضوعى در مرحله بالاترى از ايجاد تشکل پايه کارگران است. اتحاديه اگر پايه اش را بر تشکل مراکز کار و محيط زيست کارگران متکى نکند٬ هيچ راه پيشروى ندارد. تنها ميتواند بر اهداف برحق کارگرى در اجتماعات کوچکى در گل گشت ها و در ميان کوه و تپه و بدور از سوخت و ساز طبيعى کارگر و مبارزه کارگرى تاکيد کند. همه اينها هم به نوبت خود ارزشمند است اما به معضلات تشکل توده اى کارگرى عموما و معضلات اتحاديه خصوصا جواب نميدهد. اگر کسى ميخواهد گاى رايدر ايران بشود لااقل بايد در همان مقياس کار کند. اتحاديه بايد بينش و سبک کار و سياست سازماندهى اش را تغيير دهد تا بتواند در متن يک اعتراض در جريان و جارى به سنتهاى واقعى کارگرى هم تکيه کند. ايجاد تشکلى بيرون اين واقعيت و موجوديت اجتماعى کارگر و فرضا تلاش براى تثبيت آن از طرق مجارى قانونى و روشهاى سنتى راه بجائى نميبرد. اميد من اينست که دوستان اتحاديه در اين سياستها تجديد نظر کنند.
یک دنیای بهتر: اخیرا اطلاعیه ای با عنوان "فراخوان برای بازگشایی سندیکا" از طرف جمعی با امضای "هیات بازگشایی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه" منتشر شده که طی آن اعلام شده است : "ما جمعی از کارگران طرح نیشکر هفت تپه بعد از سالها اعتراض برای پیگیری مطالبات خود تصمیم به بازگشایی سندیکای کارگران شرکت طرح نیشکر هفت تپه گرفته ایم. ما از تمامی کارگران این شرکت دعوت میکنیم که مطالبات صنفی خود را از طریق این سندیکا پیگیری نمایند. ما از کلیه سازمانها و نهادهای جهانی همچنین فعالین کارگری و کارگران ایران و جهان نیز انتظار کمک و همیاری داریم." در این اطلاعیه اسامی هیچ جمعی از کارگران قید نشده است. ارزیابی شما از این اقدام چیست؟ آیا این یک سندیکای مخفی است؟ نواقص و ضعفهای چنین حرکتی کدامند؟ سیاست حزب در قبال تشکیل یک تشکل سندیکایی چیست؟ آیا این اقدام منجر به تشکل توده ای کارگران خواهد شد؟ به عنوان یک فعال جبنش شورایی و مجمع عمومی چه توصیه ای به فعالین کارگری در این رابطه دارید؟
آذر ماجدی: از این اطلاعیه چنین بر می آید که عده ای قصد تشکیل یک سندیکای مخفی دارند. اگر قصد نگارندگان این اطلاعیه تلاش برای بازگشایی سندیکا میبود، باید قبل از هر چیز اطلاعیه را امضاء میکردند و فراخوان یک مجمع عمومی میدادند. در آن مجمع عمومی انتخابات برای فعالین سندیکا انجام میگرفت. اما این اطلاعیه هیچ فراخوانی برای مجمع عمومی تشکیل سندیکا مطرح نمیکند. بلکه خطاب به کارگران اعلام میشود که مطالبات صنفی تان را از این طریق به پیش ببرید.
چنین اطلاعیه بی نام و نشانی را حتی میتوان مشکوک قلمداد کرد. ممکن است از ترفند های رژیم یا مزدوران کارفرما بمنظور ایجاد تفرقه درون صفوف کارگران و متفرق کردن اعتراض شان باشد. اما حتی اگر این اطلاعیه واقعی و از جانب عده ای از کارگران منتشر شده باشد، تنها نتیجه ای که میتوان گرفت، اینست که این کارگران قصد تشکیل یک سندیکای مخفی دارند. این حرکت بنظر من، نه تنها به امر اتحاد و تشکل کارگران کمک نمیکند، بلکه تفرقه افکنانه است. ضمنا حرکتی بسیار ذهنی است که بنظر میرسد تحت فشار استیصال گرفته شده است.
سندیکا یا اتحادیه از زمره تشکلات توده ای کارگری است. یعنی تشکلاتی که کارگران در انتخاب رهبران یا نمایندگان آن نقش داشته اند. حرکتی است که علیرغم ضعف هایش کارگر خود را به نوعی در آن سهیم میداند، حق عضویت می پردازد و اگر سرنوشت آن برایش مهم باشد، در مجامع عمومی آن شرکت میکند. درست است که تصمیم گیری در سندیکا بر مجمع عمومی کارگری استوار نیست و نمایندگان یا هیات رئیسه تصمیم میگیرند و انجام میدهند. اما برای انتخابات حداقل باید مجمع عمومی تشکیل شود. بعلاوه نمایندگان یا رهبران سندیکا افراد با نام و نشان و شناخته شده اند.
سندیکای مخفی بی معنا است. یک تشکل توده ای نمیتواند مخفی باشد. این نقض غرض است. این تشکل را شاید بتوان تشکل کارگری نامید، چرا که توسط تعدادی کارگر تشکیل شده و برای مطالبات کارگران مبارزه میکند. اما تشکل کارگری بمعنای شناخته شده آن نیست و قطعا تشکل کارگری بمعنای تشکل خود کارگران یا تشکل توه ای کارگران نیست.
در این حرکت، عده ای از کارگران، زیر فشار سرکوب رژیم، تصمیم گرفته اند به نمایندگی از کارگران مبارزه کارگری را به پیش ببرند. این حرکت در بهترین حالت توده کارگران را از شرکت فعال در مبارزه معاف میکند، بجای آنها تصمیم میگیرد و بجای آنها عمل میکند. این حرکت نقشی تفرقه اندازانه در مبارزه کارگران ایفاء خواهد کرد. بویژه در شرایطی که توده کارگران، بطور جمعی به مبارزه با کارفرما و رژیم بلند شده اند، اگر این سندیکای مخفی را بپذیرند و تصمیم بگیرند که مطالبات خود را از طریق آن به پیش ببرند، باید بروند در خانه بنشینند و منتظر تصمیمات این جمع بی نام و نشان شوند. این اقدام، علیرغم نیت کارگران مبتکر، نمیتواند نقش پیش برنده در مبارزه کارگران داشته باشد، بلکه برعکس نقش منفی در آن ایفاء میکند. این حرکت پاسخی مستاصلانه به سرکوب و فشار رژیم است و نه تنها جوابگو نیست، بلکه ذهنی، غیرعملی و مضر است.
کارگران برای پیشبرد مبارزه خود نیاز به تشکلات توده ای – علنی دارند. مهمترین ضعف جنبش کارگری در ایران و از موانع اصلی مبارزه طبقه کارگر عدم وجود تشکلات توده ای است. بورژوازی با محروم کردن طبقه کارگر ایران از تشکلات توده ای بهترین سلاح برای سرکوب کارگران و تحمیل استثمار شدید را به آن در دست دارد. پاسخ به این معضل مهم و به سرکوب دولت، تشکیل تشکلات مخفی کارگری نیست. تلاش برای ایجاد اتحاد هر چه گسترده تر در میان کارگران و ایجاد شرایطی که کلیه کارگران بتوانند در سرنوشت شان در محیط کار شرکت کنند، تنها راه پاسخ به این معضل است. لذا تشکیل مجامع عمومی منظم تنها راه تامین این شرایط است. بویژه در شرایط کنونی گرد آوردن کارگران در مجمع عمومی و اتخاذ تصمیم در مورد چگونگی پیشبرد مبارزه میتواند اتحاد و دخالت مستمر و مستقیم کارگران را به بهترین شکل تامین کند.
تشکیل مجامع عمومی منظم کارگری بهترین روش استحکام اتحاد و دخالت مستقیم کارگران در مبارزه کارگری است. در کشوری مثل ایران که کارگران از تشکلات توده ای خود محرومند، رژیم ضد کارگر با سرکوب منظم از تشکیل تشکلات توده ای کارگران ممانعت بعمل میاورد و رهبران کارگری را به زندان میاندازد، مجمع عمومی بهترین و موثرترین پاسخ به امر تشکلات توده ای کارگری است. بعلاوه تشکیل مجمع عمومی بهترین راه تضمین امینت کارگران نیز هست. زمانی که تصمیمات در مجمع عمومی اتخاذ میشود، رژیم با کل کارگران روبرو است.
یک دنیای بهتر: مدتی است که در برخی از دانشگاههای کشور و طى اطلاعيه هائى جریانی به نام "دانشجویان سوسیالیست" اعلام موجودیت کرده اند. در اطلاعیه اخیر جمعی از این دانشجویان اعلام شده است که هدفشان "بازسازی چپ در جنبش دانشجویی بر مبانی صحیح و حول یک استراتژی سوسیالیستی می باشد. راهبردی که با هدف ارتقاء دادن جنبشهای دموکراتیکی نظیر جنبش دانشجویی به جنبشهای ضد سرمایه داری و تبدیل آنها به متحد استراتژیک طبقه کارگر طرح و تبلیغ می گردد. مراکز ثقل اصلی چنین تحرکی اکنون به مراکز و محافل دانشجویی در شهرستانها منتقل شده اند که زمانی نقش چندانی در فعالیتهای جنبش دانشجویی نداشته اند اما امروزه با سردر گمی و ضعفی که فعالین چپ جنبش دانشجویی در تهران به آن دچار شده اند، پرچم بازسازی چپ را برافراشته اند. بی تردید در پیش گرفتن این مسیر جز با نقد بی تخفیف و همه جانبه خطوط و سبک کار ماجراجویانه و آوانتوریستی و غیر سوسیالیستی ای که بر بخش عمده ای از چپ دانشجویی تهران (" دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب" تهران) حاکم بود میسر نمی باشد. اگر ما از منظر سوسیالیستی به نقد همه جانبه این خطوط دست نزنیم ، آنگاه این اشتباهات می تواند به مستمسکی در دست جریانات دست راستی برای وارد کردن ضربه ای دیگر بر کل موجودیت و اعتبار چپ در جنبش دانشجویی بدل شود. این امر واکنش فرقه های فرصت طلبی که تا کنون با سرمایه و اعتبار چپ دانشجویی به قماری ابلهانه مشغول بوده اند را به دنبال داشته و خواهد داشت اما این های و هوی و برچسب زنیها، خللی در عزم ما، مبنی بر نقد و افشای بدون تخفیف این جریانات ایجاد نخواهد کرد چرا که تثبیت راهبرد سوسیالیستی در جنبش دانشجویی جز از این مسیر میسر نخواهد بود."
شما چه ارزیابی ای از این تحرکات دارید؟ این جریان چه جایگاهی در فعل و انفعالات در دانشگاهها دارد؟ به لحاظ سبک کاری چه انتقادی به این نگرش دارید؟ حزب بیانیه وظایف دانشجویان کمونیست را مطرح کرده است، رئوس اساسی این بیانیه چه تفاوتهایی به خط مشی حاکم بر این تحرکات دارد؟ این جریان مدعی "بازسازی" چپ در دانشگاه شده است: کدام پرچم و خط سیاسی بر این حرکت غالب است؟ چرا یک چهره علنی در این صف موجود نیست؟ آیا ما با یک "شکست طلبی" و بازگشت به سنگر "مخفی کاری دانشجویی" مواجه هستیم؟
علی جوادی: یک ویژگی این بیانیه کوتاه "دانشجویان سوسیالیست دانشگاه آزاد خلیج فارس" این است که موجز و فشرده است. نکاتی را در خود دارد که اجازه میدهد به جوهر این حرکت برخورد کرد. از این بابت باید از نویسنده این بیانیه متشکر بود! نکات متعددی مطرح اند:
۱- جریانات سیاسی را نمیتوان بر مبنای گفته های خودشان الزاما قضاوت کرد، باید بر مبنای آنچه که هستند، بر مبنای نقش و جایگاهی که دارند، مورد قضاوت قرار داد. از این رو هر تحلیل و ارزیابی از یک موجودیت سیاسی٬ چنانچه در سطح و بر مبنای ادعاهای اعلام شده صورت گیرد، نتیجتا ناقص و به عمق و جوهر واقعی پديده مورد بررسى دست نخواهد یافت. اما ویژگی این جریان این است که حتی در بررسی ادعاهای آن میتوان به جوهر حقیقت وجودی آن و رسالت واقعی شان پی برد. چرا؟
در نگاه اول آنچه از بیانیه اعلام موجودیت این جریان بر می آید، کینه توزی آشکار با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در سطح دانشگاههای کشور است. این بیانیه چیزی بیشتر از یک نقد اصولی و منطقی است. مسلما هر جریانی میتواند منتقد هر حرکت سیاسی در هر سطی در جامعه باشد. اما این بیانیه یک تقابل آشکار است. رو در رویی با حرکت و پرچم معینی است. تاکنون کمتر بیانیه "اعلام موجودیتی" این چنین زمخت و آشکار تقابل خود را با حرکت "آزادیخواهی و برابری طلبی" اعلام کرده است. و این مساله ما را به نقش واقعی این حرکت میرساند!
رژیم اسلامی حرکت آزادیخواهی و برابری طلبی ای را که در طی سالهای کنونی در دانشگاههای کشور شکل گرفته است به وحشیانه ترین شکل سرکوب کرده است. کوشیده است این حرکت را ریشه کن کند. دهها تن از فعالین و سازماندهندگان آن را به زیر شکنجه برده است. ماهها زندانی، ماهها شکنجه جسمی و روحی و سپس اجبار به آزادی این فعالین در متن یک اعتراض جهانی. در چنین شرایطی جریانی اعلام موجودیت کرده است که هدف نامقدس اش اعلام پایان این حرکت آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاههای کشور است! به کمونیسم و آزادیخواهی اعلام "جنگ" کرده است و با جسارتی غیر قابل فهم، از "هیاهو" هم نمی هراسد! خوشبینانه ترین اذهان هم نمیتواند نسبت به همسویی "خواسته یا نا خواسته" این حرکت با اهداف اعلام شده و جاری جهت برچیدن یک حرکت واقعی را مشاهده نکند.
یک رکن دیگر این حرکت ضدیت با نقش و حضور سیاسی کمونیسم کارگری در اعتراضات و تحرک دانشجویی است. نقش و جایگاه این حرکت به درجات زیادی مشابه حرکت ضد کمونیستی محسن حکیمی در جنبش کارگری است. مانند آن جریان حاشیه ای، یک رسالت خود را ستیز با حضور سیاسی کمونیسم کارگری در اعتراضات قرار داده است. در یک کلام، این مجموعه اقدامات مهر و نشان حرکتی را بر خود دارد که چندان سرنوشت خوش آیندی را نمیتوان برای آن متصور شد!
۲- تعجب آور است، این جریان در بیانیه های اولیه اش خود را "فراکسیون" و جزیی از حرکت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معرفی کرد. هنوز چند ماهی از صدور این بیانیه ها نگذشته است که نیات و اهداف واقعی خود را نمایان کرد. چه واقعیاتی چنین چرخش آشکار و تقابلی را توضیح میدهد؟ این سئوال بطور جدی در مقابل این جریان قرار دارد؟ در این مدت آنچه بود، زندان و شکنجه و تلاش برای آزادی دانشجویان دستگیر شده بود!
۳- مساله دیگر واقعیت وجودی و وزن اجتماعی این حرکت است. هیچ نشان و اثر جدی و قابل ملاحظه ای از این حرکت تاکنون در اعتراضات دانشجویی مشاهده نشده است. اعلام موجودیت در دانشگاههایی که تاکنون مرکز اعتراض خاصی نبوده اند، اعتبار چندانی به قابلیت و توان سیاسی این حرکت نمیدهد! بعلاوه نفس اعلام موجودیت در فضای اینترنت به یک حرکت موجودیت خاصی نمی بخشد. مساله تحرک واقعی بر زمین داغ سیاسی است. مساله بر سر سازماندهی و ایفای نقش در حرکت اعتراضی در متن کشمکشهای جامعه است. هر انتقادی به حرکت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب متصور باشد، مساله این است که این حرکت توانست پرچمدار آزادیخواهی و برابری طلبی را در تقابل با حرکت راست دفتر تحکیم وحدت در متن سرکوبگری رژیم اسلامی برافرازد. توانست آزادیخواهی و برابری طلبی را در سطح دانشگاه نمایندگی کند. این صفت ممیزه این حرکت در دوران اخیر است.
۴- یک ویژگی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فعالیت علنی و چهره های شناخته شده این حرکت است. این ویژگی کمونیسم کارگری معاصر است. حاصل نقد عمیق سبک کار و سنت غیر اجتماعی و پوپولیستی است. برای خشت خشت این حرکت هزینه پرداخت شده و تلاش شده است. این ویژگی حرکت کمونیسم کارگری در جامعه همواره مورد نقد جریانات حاشیه ای و پوپولیستی بوده است. چرا که موجودیت حاشیه ای این جریانات را در تحولات اجتماعی زیر نور آفتاب قرار داده است. اما جریاناتی که در فضای حاشیه نشینی خو کرده اند همواره این جو را برای خود سنگین یافته اند. حال در شرایطی که رژیم اسلامی بخش عظیمی از چهره های شناخته شده این جنبش را زندانی و دستگیر کرده است این جریانات حاشیه ای فرصت را مغتنم شمرده و تعرض خود را به این صفت تشدید بخشیده اند. در تبلیغاتشان نقطه قدرت این جنبش را نشان گرفته اند. این ویژگی و نه تعرض پلیسی رژیم را عامل ضربات وارده به این جنبش قلمداد میکنند.
۵- این حرکت ادعای "باز سازی" سوسیالیستی جنبش دانشجویی را دارد! این ادعا برای جریانی که حرکت خود را با تقابل با صف آزادیخواهی و برابری طلبی فی الحال موجود آغاز کرده است، چندان برازنده و قابل قبول نیست. اما اجازه دهید که صورت ظاهر چنین ادعایی را هم بمنظور خالی نبودن عریضه مورد ارزیابی قرار دهیم. باید پرسید مختصات پرچمی که قرار است برافراشته شود چیست؟ ویژگی ها و مختصات آن کدام است؟ شاید گفته شود، ما میکوشیم که "جنبش دانشجویی" را که از قرار جنبشی "دمکراتیک" است به جنبش ضد سرمایه داری و متحد طبقه کارگر تبدیل کنیم. به چند نکته در این زمینه باید اشاره کرد. چنین تقسیم بندی ای، دمکراتیک – سوسیالیستی، نشان یک گرایش قوی پوپولیستی در ارزیابی از گرایشات و جنبشهای اجتماعی است. بعلاوه نگرشی که اعتراضات دانشجویی را مستقل از محتوای سیاسی و اجتماعی گرایشات سیاسی موجود در آن "دمکراتیک" ارزیابی میکند، یک نگرش سنتی و پوپولیستی است. تصور اینکه یک چنین جنبشی، که دمکراتیک ارزیابی میشود، میتواند بطور یکپارچه به جنبشی ضد سرمایه داری تبدیل شود، وجه دیگر چنین نگرش پوپولیستی است. جنبشها تغییر ماهیت نمیدهند. دگرگون نمیشوند. جنبشهای "دمکراتیک" با چنین تقلایی "سوسیالیستی" نمیشوند.
واقعیت این است که آنچه با اغماض میتواند "جنبش دانشجویی" نام گیرد به هیچ وجه پدیده یکدست و واحدی نیست. در صفوف اعتراضی در دانشگاه ما شاهد حضور گرایشات مختلف اجتماعی – طبقاتی هستیم. از گرایش ملی اسلامی و دوم خردادی گرفته تا گرایش راست و ناسیونالیست پرو غربی و همچنین گرایشات چپ و سنتی گرایشاتی هستند که در تحرکات دانشجویی حضور دارند. تصور اینکه این مجموعه متناقض را میتوان به یک پدیده یکدست و "ضد سرمایه داری" و "متحد طبقه کارگر" تبدیل کرد اگر نشان عوامفریبی نباشد بدون تردید نشان ساده انگاری سیاسی است. مساله در غیاب چنین امکانی به تلاش برای حاکم کردن هژمونی سیاسی یک گرایش معین بر فضای سیاسی دانشگاههای میگردد. در عرصه دانشگاهها تقابل اصلی میان گرایش کمونیستی کارگری از یک طرف و گرایش دوم خردادی تحکیم وحدتی از طرف دیگر است. واقعیت این است که در این تقابل سیاسی سرکوبگری سیاسی رژیم اسلامی یک عامل بقاء و جان سختی گرایش ملی – اسلامی و دوم خردادی تحکیم وحدت است. این جریانات در پناه سرکوب حکومت اسلام تا همینجا دوام آورده اند. دو روز این سرکوب نباشد توازن قوا به نحو فاحشی به نفع جریان کمونیسم کارگری تغییر خواهد کرد.
۶- خط مشی سیاسی که از طرف "دانشجویان سوسیالیست" بیان شده است تفاوت فاحش و کیفی با خط مشی دارد که حزب اتحاد کمونیسم کارگری در جزوه "وظایف دانشجویان کمونیست" مطرح کرده است. "دانشجویان سوسیالیست" در بهترین حالت یک پدیده معوج است. نه حرکت توده ای دانشجویان است و نه حزب و یا سازمان سیاسی است. هر دو هست، هیچکدام نیست. به این اعتبار تا آنجا که مقایسه با یک سازمان سیاسی مطرح است این جریان عملا یک حرکت راست را بیان میکند. فقط معطوف به دانشگاه است. تا آنجا که به یک سازمان توده ای در اعتراضات دانشجویی برمیگردد این جریان یک حرکت حاشیه ای و فرقه ای را نمایندگی میکند. به عبارتی "نه پرواز میکند و نه باری میبرد"! بیانیه حزب دچار چنین تناقض مهلکی نیست. وظایف دانشجویان کمونیست را برشمرده است. اینکه چگونه دانشجویان کمونیست میتوانند حرکت اعتراضی دانشجویان را به گرد پرچم خود متحد کنند. چگونه حرکت توده های دانشجو را سازمان دهند. من مطالعه دقیق این سند را به همه دانشجویان کمونیست و رادیکال توصیه میکنم. *